مدیریت راهبردی هزینه و مدیریت سنتی هزینه
ریشههای مدیریت سنتی هزینه به زمانی باز میگردد که کانون توجه به کل زنجیره ارزش معطوف نبود. مدیریت سنتی هزینه در محیط کسب و کاری نه چندان چالشی و نه چندان پایدار، توسعه پیدا کرد که در آن تولید عامل اصلی رقابت محسوب میشد. وظیفه اصلی سیستم های هزینهای ثبت و گزارشدهی فعالیتهای گذشته با توجه به هزینه و سود (در قالب گزارشهای دورهای) بود( برلینر و بریمسون[۱]، ۱۹۸۸).
مطالعات بسیاری وجود دارد که نشان میدهد سیستمهای سنتی مدیریت هزینه برای نیازمندیهای محیط کسب و کار امروز ناکافی هستند. بر اساس نوشته جانسون و کاپلان[۲] (۱۹۹۱) سیستمهای مدیریت سنتی هزینه عمدتا بر هزینههای کوتاه مدت تمرکز دارند. برای کاهش اثرگذاری این هزینهها، سیستمهای مدیریت هزینه هرچه بیشتر باید به هزینههای بلند مدت محصول متمرکز شوند. هزینههای بلند مدت محصول هزینههای طراحی، توسعه و مهندسی، همچنین هزینههایی که از حوزههای خارج از شرکت نشات میگیرند (بازاریابی، توزیع، هزینههای خدمات) به علاوه هزینههای ثابت که با خروجی تولید مرتبط هستند، شامل میشود.
امروزه، اهمیت نسبت نیروی کار مستقیم و سربار تغییر کرده است و موضوع این گونه مطرح میشود که نه تنها سربار قسمتی فزاینده از هزینه کل را تشکیل میدهد، بلکه اکنون سربار تولید بیانگر چیزی در حدود یک سوم کل هزینههای ساخت در هر شرکت نوعی است؛ به علاوه سربار اداری (هزینه های فروش، عمومی و اداری) که بالغ بر ۳۰ تا ۵۰ درصد از کل هزینههای تولید است( الکلتی[۳]، ۲۰۰۶).
سیستمهای مدیریت هزینه باید تاثیری راهبردی بر هزینهها داشته باشند. عموما بیشتر سیستمهای هزینه بر مرحله تولید از چرخه عمر محصول متمرکز شدهاند( تاتیکوندا[۴]، ۱۹۹۴). سیستمهای هزینه استاندارد نخستین مثالها از این نوع سیستم های هزینه هستند که توجه خود را بر فرآیندهای تولید تمرکز میکنند.
سازمانها در حال حاضر دریافتهاند که باید بتوانند همگام با محیط متغیری که پیشرو دارند، حرکت کنند. در چنین وضعیتی سازمانها تولد رویکرد جدیدی از حسابداری را شاهد بودهاند که عبارت از «مدیریت راهبردی هزینه» است. برای تعریف این رویکرد ابتدا باید به ریشههای مفهومی آن در حسابداری و مدیریت بازگشت. اصطلاح «مدیریت هزینه» غالبا به اشتباه تعریف شده است. این موضوع بعید به نظر نمی رسد؛ زیرا «مدیریت هزینه» از دو مفهوم تشکیل شده است؛ «حسابداری بهای تمام شده» و «حسابداری مدیریت»، که خود بارها در معرض تفسیر نادرست قرار داشته اند( هانسن و موون[۵]، ۲۰۰۰).
مدیریت هزینه هم مفهوم حسابداری بهای تمام شده و هم مفهوم حسابداری مدیریت را در بر میگیرد. حسابداری بهای تمام شده حوزهای از حسابداری است که اطلاعات مرتبط با مقدار ارزش چیزهای مختلف را ثبت، اندازه گیری و گزارش میکند؛ اما حسابداری مدیریت، مباحثی همچون تحلیل سر به سر، مقادیر سفارش اقتصادی و محاسبه تغییرات میان هزینههای واقعی و هزینههای استاندارد را شامل میشود( کوپر و رجین، ۱۹۹۷).
مدیریت هزینه فراتر از تمام اینها، به استفاده از اطلاعات هزینه برای تصمیمگیری میپردازد. در محیط کسب و کار امروز، مدیریت هزینه برای بسیاری از سازمانها به مهارتی حیاتی برای بقا تبدیل شده است؛ اما اینکه به سادگی هزینه ها را کاهش داد، کافی نیست، بلکه به جای آن هزینه ها باید به طور راهبردی مدیریت شوند( کوپر و رجین، ۱۹۹۷).
بنابراین مدیریت راهبردی هزینه حوزه تمرکزی وسیعی دارد.این حوزه به کاهش مستمر هزینه ها و کنترل هزینه ها محدود نمی شود،بلکه فراتر از آن به استفاده مدیریت از اطلاعات هزینه برای تصمیم گیری باز می گردد. همچنین، مدیریت راهبردی هزینه به استفاده از فنون مدیریت هزینه برای تصمیم گیری باز میگردد. همچنین، مدیریت راهبردی هزینه به استفاده از فنون مدیریت هزینه که موقعیت راهبردی هر شرکت را بهبود می بخشد و هم زمان هزینه ها را کاهش می دهد، محدود نیست زیرا هزینه یگانه عامل مهم در توفیق شرکت نیست، بلکه ارزش و درآمد نیز عواملی حیاتی در موفقیت شرکتها به شمار میروند( مکنایر و همکاران[۶]، ۲۰۰۰).
[۱] . Berliner and Brimson
[۲] . Johnson and Kaplan
[۳] . Elkelety
[۴] . Tatikonda, L. and Tatikonda
[۵] . Hansen, R. and Mowen
[۶] . McNair et al.
هر پژوهش با مسئلهای شروع میشود و با تشریح مسئله یا مشکل، اهداف پژوهش در جهت حل آن مسائل پایهگذاری میشود بنابراین، پژوهش حاضر در جهت برآوردن اهداف زیر میباشد.
۱-۵-۱- اهداف علمی پژوهش